من نوشت سایت محمدحسین میری پور



حدود یک ماه پیش بود که ما رو از مدرسه به عنوان دانش‌آموزان خوب اُوردن بیرون، خب ما هم تقریباً ترسیده بودیم که ما رو ندیده نشناخته برای چی انتخاب کرده بودن؟ من، محمدمهدی و چند تای دیگه به سمت دفتر مدیر رفتیم.
توی راه من با خودم هزارتا فکر های جورواجور می کردم، فکر می کردم منو به خواطر این که با نظم هستم یا خیلی بود درس خونی هستم؟ منو برای تنبیه می خواستن یا برای تشویق؟ خلاصه توی این فضا بودم که محمدمهدی توی سرد زد، منم کم نزاشتم باسش، یه دونه لگد زدم به سمت پاش تا دفعه آخرش باشه.
خلاصه رسیدیم به این دفتر مدیر، حدود ۳ سال من نزدیک دفتر هم نشده بودم چه برسه به این که واردش بشم. رفتیم داخل، یه دفتر نچندان بزرگ، سمت چپ من یه میز بود که طولش حدود ۳ متری می شد، رو برو مدیر پشت میزی شبیه این میزهای مدیرعامل ها بود لم داده.
سلام کردیم رفتیم تو، بوی بد این آقای بد بو منو عصبی کرده بود، یه چند کلامی صحبت کرد و بعد یه برگه داد کن توش ما رو برای تعزیه انتخاب کرده بودن.
گذشت و گذشت تا که ما فهمیدیم بخشنامه این تعزیه اومد، بخش‌نامه طبق مستندات گفته بود که یه گروه ۵ نفره با چند نقش متفاوت که من تا الان بازی نکرده بودم.
من به عنوان شمر ابن زجورشن انتخاب شدم
بعد از 17 جلسه تمرین رفتیم مسابقه، چون خیلی طولانی میشه؛ ولی کلی اون رو می گم:
رفتیم مراسم، هشت تیم بودیم ما تیم هشتم برگزار کردیم، خوب نبود، بد هم نبود؛ ولی کمی هم نامردی کردن، ببنید من تحقیق کردم توی 5 سال اخیر تیم های اول تا پنجم یکی بودن، و هر سال ما 6 می شیم؛ حالا شما قضاوت کنید.


امروز آقای جهانپور در کنفرانس خبری اعلام کرد: با دستور رئیس جمهور تمامی مراکز آموزشی و دانشگاه ها تا هفته آینده تعطیل خواهد بود.

آقای جهانپور اضافه کرد: مدارس ابتدایی و متوسطه هم در شهر هایی  که کرونا در آن است که فردا اعلام می شود، سه روز تعطیل خواهد شد.

 


باز هم من دست به قلم بردم، اما نه به مثل همیشه، نه مثل همه، نه مثل این آدم هایی که هیچی از نوشته خودشون نمی فهمن، نه مثل مامان و بابام که شاید دست ببرن اون هم به خاطر اس ام اس زدن باشه، نه مثل مبسر های مدرسه که قلم رو که می گیرن فکر می کنن شاه هستن؛ نه مثل ناظمی که وقتی قلم رو می گیره تا حساب و کتاب مدرسه رو بنوسه فکر می کنه امور مالیاتی کشور رو داره می نویسه، نه مثل خیلی از دوستام که قلمی که دارن برای مشق نوشتن‌ه.

شاید مثل دایی مهدی که قلم می گیره آدم فکر می کنه ترامپ داره امظاء میزنه، مثل اٌصانلو که وقتی قلم رو می گیره آدم فکر می کنه رئیس جمهور قلم رو گرفته؛ اما قلم من چه طوریه؟

قلم این چیزی که قرآن بهش قسم می خوره، این وسیله که از اول تاریخ بشر بوده، هست و خواهد بود، ولی قلم من و شما چه قلمی‌ه؟ آیا از قلم دایی‌مهدی قوی تره یا نه؟ از قلم اٌصانلو چه طور؟

درست یادم نیست، 6 یا 7 سال داشتم، دایی مهدی یه کامپیوتر داشت که به قول خودش: الان بزاری سر کوچه نمی برنش، بزاری تو آشغالی، آشغال جمع‌کن ها هم دست بهش نمی زنن! داشت با اون تایپ می کرد؛ خوندن بلد نبودم ولی داشت تو word  می نوشت؛ تولد من بود؛ سرگرم نوشتن بود و اصلاً حواسش به من نبود، من هم خوشجال و درحال بازی بودم، کیک رو اُوردن و دایی‌مهدی  همچنان داشت می نوشت می نوشت و می نوشت. تق تق تق‌تق تق صدای تایپ کردنش لذت بخش بود، حتی تولدم رو یادم رفته بود.

اوه، ساعت شد 11 شب‌ه، ولی من هنوز در فکر اینم که چطوری بنویسم


امروز داشتم اخبار می‌دیدم، تفریباً این چند وقتی که کرونا اومده، همش اخبار رو دنبال می کنم؛ امروز که داشتم می دیدم یه خبر جالب گفت:

اولی: ما(یعنی اون کسایی که مثل من هستن در زندگی) بیکاریم! جمله تعجب‌آوری‌ه؛ ولی الان در دنیا290# دانش‌آموز هستیم که تعطیل(به هر دلیلی) هستیم. این تعجب‌آورترین چیزی بود  که من شنیدم، این که 290 هزار دانش‌آموز مثل من هستن، یه کم زیاده، این زیاد بودن یعنی من و همه دوستام و آشناها و غیرآشناها(یعنی کل جهان!)

پ.ن: یه چند وقتی هست، وقتی دوستان مطلب می نویسن، چون زیاده نمی خونم برای همین به خودم قول دادم که دیگه مطلب بلند و زیاد ننویسم، برای همین مطالبم رو کوتاه می کنم.

 


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها